یک شنبه 10 اسفند 1393 |
یک عالمه حرف نگفته رو لبامه
باید تو باشی بشنوی تنهاییام و
آسون نمی تونم بگم حرف دلم رو
دنیا نشسته بشنوه رسواییامو
ساده نگاهم رو به چشمای تو دادم
شاید بخونی از نگاهم عمق دردم
من با تموم بی کسی هایی که دارم
قلبم رو وقف چشم پر مهر تو کردم
نه ، تو نمی تونی که از من ساده رد شی
چون هستی من با نگاه تو گره خورد
ساکت ترین شبهای عمرم توی رویام
هر چیزی غیر از خاطرات خوب تو مرد
آهسته و نم نم تو قلبم جون گرفتی
ریشه دواندی تو تموم تار و پودم
لیلاترین لیلای من باور بکن که
مجنون ترین مجنون دنیای تو بودم
احساس من یعنی همین چن خط شعرم
که با دلم ، با جونم و عشقم نوشتم
روزی اگه دور از نگات تقدیر من شه
می خوام بمیره تو نبودت سر نوشتم
یادت همیشه روشنی بخش شبامه
مثل چراغی توی تاریکی خونه
باور بکن تقدیرم و ، باید بدونی
من بی تو یعنی یک رمان نا تمومه
((((( م صادقی )))))
نویسنده : م صادقی
|